هیچ پلی مرا با این همه فاصله به چشمان تو پیوند نمی زند
می دانم هر چه من بیشتر جلو می آیم
رانش چشم های تو فاصله را بیشتر می کند
بــی شــــک جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند
چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق جهـــانی بـــرای تـــــو
حــُــــرمت نان از قلب بیشـــــتر است
آنرا می بوســــــند این را می شـــــکنند
احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است
شاید آرام تر میشدم
فقط و فقط اگر میفهمیدی
حرف هایم به همین راحتی که می خوانی نــــوشته نشده اند
لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن
لیاقت می خواهد “شریک ” شدن
تو خوش باش به همین “با هم ” بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز
من میخندم به فرداهایت
دعای باران چرا؟ دعای عشق بخوان
این روزها دلها تشنه ترند تا زمین
خدایا کمی عشق ببار
دلم اصرار دارد فریاد بزند
اما من جلوی دهانش را می گیرم
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد
من به قلبم افتخار می کنم
با آن بازی شد ، زخمی شد
به آن خیانت شد ، سوخت و شکست
اما به طریقی هنوز کار می کند
حال آدم خراب پرسیدن ندارد
اما دستانش گرفتن دارد
زیاد فرقی نکرده خودِ خودشه
فقط اونی که داره باهاش قدم میزنه من نیستم
جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
من براى تنها نبودن آدمهاى زیادى دوروبرم دارم
آن چیزى که ندارم کسى براى باهم بودن است
آب نریختـــــم که برگردی
آب ریختـــــم تـــا پاک شود
هر چه رد پای توست از زنـــدگی ام
جهت اطلاع از آخرین تغییرات وب سایت نازترین در خبرنامه وبلاگ ثبت نام کنید:
نظرات شما عزیزان: